به همه مقدسات که یکی اون بالا هست. به جون خودم که یه نامردی اون بالا نشسته . به تموم چیزایی که دوست دارم قسم که یکی این دور وبرا این ور اونور نشسته هی چوب تو کارام میدوونه.هی ضد حال میزنه. هی یه کاری میکنه که بگه منم هستم. بابا هستی .آره هستی .
تویی که کنکور میدم حالمو میگیری. فوق میدم ضد حال میزنی. کار پیدا میکنم , م..ر..نی توش. .....میشم , میگی ...خوردی .کار میکنم , میزنی پرینتر 700 هزار تومنی میسوزونی!!!
بکن اشکال نداره هرچی زور داری بزن اما ... اما یه جایی یه موقعی یه وقتی میام سراغت. میام سراغ خود خودت. همچی حالتو میگیرم . میام هرچی بلا سرم آوردی رو همچین دق و دلیشو سرت خالی میکنم که از هرچی جبر واختیار , هرچی آدم خوشبخت و بدبخت , هرچی عدالت وبی عدالتی , هرچی هر چی هرچی.....دوروبر خودت جمع کردی وباهاشون یه قل دوقل بازی می کنی پشیمون بشی .
یه روز میام سراغت .یه روز میام همون بلا رو که سرم آوردی سرت میارم.
یه روز میام پیشت گریه میکنم.یه روز میام پیشت زار میزنم....زار....زار
حالا هرچی میخوای حالمو بگیر.
حقیقت زندگی یا God plays dice with Universe
انیشتین یک جمله معروف در رد مکانیک کوانتوم دارد به این مضمون که:
God does not play dice with Universe .
قبل از اینکه صحبتم را شروع کنم مقداری در مورد مکانیک کوانتوم صحبت می کنم:
این بحث در عدم قطعیت خلاصه می شود.یعنی امکان ندارد که موقعیت ذره ای را در هر لحظه بدانیم بلکه احتمال حضور ذره را در هر مکان می توانیم حدس بزنیم. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ می گوید فارغ از نحوه آزمایش یک خطای ذاتی در هر آزمایش است بطوریکه حالضرب تغییرات موقعیت در تغییرات مومنتم بزرگتر از ثابت پلانگ می باشد.
حالا بعد این چرت وپرت ها بریم سر اصل موضوع. انیشتین اعتقاد داشت که مکانیک کوانتوم درست نیست زیرا خدا از احتمالات صحبت نمی کند بلکه همیشه می داند که هر چیز دقیقا چه خاصیتی دارد.
به نظر من انیشتین هم درست می گفت هم غلط. ببینید شما اگر به دورو بر خود نگاه کنید کاملا متوجه می شوید که در دنیای احتمالات حضور دارید.
احتمال اینکه بیرون بروید ودر هنگام عبور از خیابان اتومبیلی با سرعت از آنجا عبور کند .احتمال اینکه شما به سمت دیگر نگاه کنید .احتمال اینکه در آن لحظه ترمز اتومبیل خراب باشد و بطور کلی احتمال اینکه شما واتومبیل به عنوان دو ذره در یک لحظه در آن مکان باشید.
از طرف دیگر مطمئنا خدا هم از تمام خصوصیات ذرات آگاه است در واقع این ضعف ما از شناخت ذرات است که باعث می شود ما احتمال حضور برای آنها قائل شویم.حال اگر خدا از وقوع حادثه ای بصورت احتمال صحبت کند نقص در علم الهی است.
در واقع حقیقت زندگی وقوع حادثه بصورت احتمال است .یعنی خود زندگی یک توزیع احتمال دارد. اما چون ما وقتی پدیده های واقعی را شبیه سازی ریاضی می کنیم با نوعی عدم حقیقت روبرو می شویم پس مانند شبیه سازی نویز در مخابرات با نوعی Pseudo PDF روبرو می شویم.
پس اگر بتوانیم تا جای ممکن این توزیع احتمال زندگی را به واقعیت نزدیک کنیم می توانیم احتمال وقوع حوادث را تعیین کنیم ویک پیش گویی از آینده افراد داشته باشیم .
اما توجه کنید که باز هم با یک توزیع احتمال روبرو هستیم.
حالا چرا انیشتین این حرف را زد من فکر کنم به همان دلیل عدم نقص علم الهی بر میگردد.
ببینید اصولا به نظر من مکانیک کوانتوم واقعاً جذاب است فکر اینکه در مورد مسائل احتمالی صحبت می کنید و معادله مینویسید و نتیجه می گیرید یه حس غریبی به آدم میده. معادله می نویسید در حالیکه می دونید اصلا ممکنه وجودی برای ذراتتان در آن شرایط نباشد.
تئوری بینهایت بودن ذرات دکتر حسابی هم بر این اساس است .یعنی اینکه احتمال دارد که ذرات شما هم اکنون آن سوی دنیا باشد .فقط کافیست احتمال حضور خودتان را در آنجا بیشتر کنید تا در آن مکان باشید.
اگه حال داشتم بازم در مورد این چیزا حرف می زنم.
آخرش اینکه این آمریکا گندشو در آورده ها تو عراق .یه صحنه تو تلویزیون نشون داد که یه دختر بچه عراقی کنار پدر و خانواده اش بود و سربازای آمریکایی از خونشون آوردنشون بیرون .دختر داشت از ترس می مرد زور می زد که گریه نکنه. واقعا این صحنه رو اعصاب من راه رفت.
چهارشنبه خوب- چهارشنبه وبلاگ نویسی
قبل از هر چیزی باید به دوست عزیزم محمد به خاطر فوت مادرش تسلیت بگم.
بعد از همه دوستانی که از من تعریف کردن و به من روحیه دادن و مانع از این شدن که depress بشم و خودکشی کنم تشکر میکنم.ممد اگه میخوای اون عکس رو منتشر کن. میبینی ملت چقدر تحویلم میگیرن.
خوب حالا که به چند هفته اخیر نگاه میکنم می بینم که همیشه چهارشنبه ها دارم به روز می کنم.پس زنده باد چهارشبه ها.
بالاخره ما هم دچار دردسر درسها شدیم. سه چهار تا پروژه باید تحویل بدم. لامصب(لا مذهب) از تو اینترنتم هیچ چیزه درست و حسابی در نمیاد. وقتی که می شینم پشت اینترنت دیگه مگه میشه کار علمی کرد.همش مسخره بازی ...
حالا تازه ها:
1- یک فیلم دیدم از ویسکونتی به اسم "روکو و برادرانش" (Rocco e i suoi fratelli ) با بازی آلن دلون.خداییش این مرد و با این گلزار مقایسه کنید.(می دونم قیاس مع الفارقه) اونوقت فرناز1 میگه شما پسرا حسودین .بابا این آلن دلون هم آخر خوش تیپی و خوشگلی است ولی هیچ پسری از این مرد بدش نمیاد. آلن دلون مرده. مثل مرد قبل از بازیگریش کار میکرد.بازیشم خوبه تازه. فیلم بنظر من عالیه.یک خانواده که نموداری از جامعه است و روابط افراد خانواده و تعاملشون با جامعه.
فکرشو بکن بعد این فیلم "زنگها برای که به صدا در می آید" رو دیدم.عجب فیلم مزخرفی بود. ممد راست میگفت.اینگرید برگمن که آخر مسخره بود.آبرو هرچی دختر است رو برده بود.دختر جان یکم سنگین باش.
2-دیگه اینکه داره تو پاچم میره .استاد احمقی که سمینار دارم گیر داد که یکسری بچه های لیسانس هم رو موضوع تو دارن کار میکنن بیا راهنماشون باش.ازشون سوال کردم فهمیدم که اونا چقدر احمق بودن اومدن با این یارو پروژه غیره درسی برداشتن که تحقیق کنن. ما مجبور بودیم شما چرا؟
3-دیگه اینکه فهمیدم ژاله چقدر دختر خوبیه.یک خورده آب زیره کاه است ولی تقصیر خودش نیست از بس خوبه همه سریع باهاش رابطه برقرار میکنن.یعنی سعی میکنه خودش رو جلو کسی بده نکنه.حتی اگه از طرف بدش بیاد باهاش رابطشو حفظ میکنه-تحلیل منه- تو کنفرانس شیراز چه کرده بود.یکم تعریف کرد.فکر کنم مخ تموم استادا رو زده.میگونی رو بگو که ژاله بردتش تموم شیرازو نشون داده.
می دونم حال ندارین اینو بخونین ولی برای ثبت توی تاریخ مینویسم:
آخرین شعرم سر کلاس دستگاهای پرتوپزشکی:
حضورت
هیجان محض است.
حتی انعکاس صدایت
در خلاء وجودم ,تکرار نفسهایم را به یاد می آورد.
بودنت را
هیچ و هیچ توانستنم نیست که به انگار نیارم.
تنها تو آغازی برای من.
چرا که من بودن من
با رهایی آغاز می شود.
حضورت همه رهایی است.
توضیح :فرناز تعجب کردی چطور لینک بهت دادم .می دونم لجت در میاد گیر دادم به آدرس وبلاگت
من از محمدرضا گلزار متنفرم!
خوب قبل از اینکه اینجا شروع به نوشتن کنم یک خورده با پویا دوست نگین کلکل کردیم.برا اینکه صداقتمو نشون بدم حرفامو می زنم هرچند ممکنه برام دست بگیره و علیه من استفاده کنه!!
دیشب رفتیم مهمونی خداحافظی دوستم عطا.داره میره سربازی بیچاره!!
اما مهم این نبود یعنی بود اما مهمتر اون عکسایی بود که آورد.
من همیشه فکر میکردم بدبخترین آدما دخترای زشتن دیشب فهمیدم پسر زشتم بده ها.
آقا یک عکس آورد از ما بقدری ... افتاده بودم که نگو.بعد به این نتیجه رسیدم که بابا تقصیر عکس نیست اصولا همین جوریم.
مرگ بر گلزار
امضا:یک پسر زشت