افول(اوفول) فوتبال یا عصر جدید

خوب بعد از مدتی...

یورو۲۰۰۴  شروع شده و آخراشه اما همه تیمهای مطرح حذف شدند:
انگلیس.ایتالیا.اسپانیا.آلمان.فرانسه

شاید فوتبال اروپا داره نابود میشه...شایدم (منو چه به تحلیل فوتبال)

آهان کتاب ۱۹۸۴ مال جورج اورول را گرفتم دارم میخونم.اولاشه اولش زیاد خوشم نیومد.
حیف رئالیسم جادویی مارکز نیست..فضای ماجرا جالب نیست یه خورده شعاریه.
البته حالا بزار کامل بخونم

بعدا این پست رو کامل می کنم..

به روز شده(update):

حاصل ۵۰ صفحه اول ۱۹۸۴:
۱-من از این جمله اش خوشم اومد:فداکاری مادرم این روزا نمیشه رخ بده چون یک واقعه تراژیک بود وتراژدی یک حادثه خصوصی است.(نقل به مضمون)-توجه کنید که محیط داستان یک جامعه به شدت توتالیتر کمونیستی است-

البته من زیاد با حرفش موافق نیستم فقط با توجه به ایدئولوژی کتاب حرف جالبی بود.

۲-فضای داستان به شدت انتزاعی است.یک حکومت کمونیستی توتالیتر که حزب و در راس آن "ناظر کبیر" همه کارست و حتی گذشته را مطابق حال تغییر می دهند بدون هیچ ردی و تله اسکرین تمام حرکات آدم رو زیر نظر داره.
خوب آدم در طول داستان مدام می دونه که همچین جامعه ای وجود خارجی نداره تمام ابزارآلات دروغی است وزاده تخیل نویسنده.این رو مقایسه کنید با"صد سال تنهایی" که آدم حتی پرواز رمدیوس خوشگله به آسمون رو هم باور میکنه.

۳-نویسنده می خواهد القا کند که دلیل وجود حکومت توتالیتر در لندن داستانش حذف مالکیت خصوصی است در حالیکه حکومت های توتالیتری که به شدت فئودالی بودند نیز وجود داشت(ژنرال پینوشه)

۴-کتاب پر است از حرفهای شبه فلسفی مثل:باور به "دو انگاری" خود دوانگاری است.
شبیه جملاتی مثل فکر کردن به فراموشی فراموش می آورد ؟؟؟؟؟

۵-وقتی کتاب رو میخونی دقیقا می دونی که طرف داره ایدئولوژی شو به زور یک داستان به خوردت می ده.دقیقا حالتی که وقتی کتابهای کامو یا سارتر رو می خونی.میدونی که داری یک کتاب فلسفی می خونی. حالا شما این حالت رو با کتابهای گورکی مقایسه کنید که بدون اینکه بزنه تو سرت کلی حرف به خوردت میده!!!

۶-البته من چیکاره بیدم .شاید بعضی ها از این جور داستانها خوششون بیاد.

بعد...

آقا من دلم کوه میخواد ولی کفش ندارم برم کوه