وقتی که آدم از اتوبوس شرکت واحد پیاده میشه ودستاشو محکم توی جیب خالیش میکنه و درحالیکه دانه های ریز برف رقصان رقصان روی سر بدون کلاهش میریزه و خودش رو کاملاْ جمع میکنه تا ذرهای از گرمای بدنش رو از دست نده ودر عین حال مسیر بین تجریش تا نیاوران را از جلوی مغازههایی با البسه واشربه واغذیه میگذرونه ...آدم بیاختیار به یاد اسکروچ میافته وخودشو با کارمند بدبخت اون مقایسه میکنه....بنابراین من هم این کار رو کردم....
راستش وقتی بیپول میشم بیشتر احساس روشنفکری میکنم و میتونم راحتتر بنویسم درواقع خودم رو دانشجویی در دهه ۵۰ میبینم که توی حزب توده است وداره از آرمانهای خودش مینویسه..هر چند من جدیداْ از احساساتم مینویسم
به هر حال هماکنون منتظر شاگرد خصوصیام هستم تا پولم رو بیارن....آهان اومدن فعلاْ برم بعداْ بقیشو مینویسم
خوب کلاسم تموم شد و مقداری از پولم رو گرفتم ........
دیگه روشنفکر بازی بسه.....به دنیای بورژواها خوش آمدم!!!!
سوال روز:راستی چرا پرتوی گامای با انرژی کمتر توی کبالت ۶۰ از انرژی بیشترش در اسیلوسکوپ پررنگتر دیده میشه؟؟؟؟؟(در دتکتور یدور سدیم)؟؟؟؟
*عاشقانه:نمی دونم شاید تو اینگرید برگمنی و من همفری بوگارد....؟؟؟؟
تحشیه:همین الان عکسهایی به دستم رسید که دلم را به درد آورد ...
اخه مرتیکه تام کروز خانم به اون خوبی (نیکول کیدمن) رو ول کردی که هیچ جلوی ملت دست یه دختر دیگه رو میگیری...تفو بر تو که چنین کردی...
http://www.moviejustice.com/forums/index.php?showtopic=2872&st=120
یک روز بد ...یک روز خوب
خوب من بالاخره رفتم خانه هنرمندان(شنبه)اول زیاد بد نبود ..مثل همیشه دراینگونه مراسم شلوغ پلوغ بود....اول اونایی که کارت دعوت داشتند(ما که نداشتیم) رفتند وبر صندلی جلوس کردند....بعد گفتن حالا بفرمایید اما کو جا....البته ما که دلیل دیگری هم برای رفتن به اونجا داشتیم دم در وایستادیم (من تنها بودم)....من رفته بودم تا یه خانوم خوب ومتشخص رو هم ببینم لیلا حاتمی .....
اول بگم که حسابی ضد حال خوردم چون ایشون در سفر(احتمالاْْ کشورهای خارجه..شاید مونترال-خوش به حال رضا-)بودند ....
دوم آدم یه خانومایی رو میدید که با شلوارهای کوتاهو راه راه با هزارو یک قلم آرایش تشریف بردن روی صندلی وداخل نشستند من اصلاْ نمی دونم اینا کی فرصت کردن برن فیلم علی حاتمی رو ببیند.....
خوب آیدین آغداشلو...مشایخی...وبعداْْ میگن امین تارخ وچند نفر دیگه حرف زدند...
آقای شایسته هم به عنوان تهیهکننده فیلمها بخصوص فیلم جهان پهلوانتختی حرف زد...
مشایخی گفت: علی حاتمی دلش میخواست بهروز وثوقی یک نقش و توی هزاردستان بازی کنه...اصلاْ برای اون در نظر گرفته بود...من که نفهمیدم کدوم نقش بود...(درخواست رضا)
به هر حال یه خورده از فیلمای قشنگشو نشون دادند و من از دیدن مادر وسوتهدلان ودلشدگان(بدون لیلا )شاد گشته بیدم...
سرانجام در سرما وباران به خوابگاه برگشتیم....(یک روز بد)
اما امروز امتحان فیزیولوژی دادم(نمی دونم چه ربطی به مهندسی هسته ای داره شاید به خاطره شاخه پرتوپزشکی بودنشه)من همیشه از زیست بدم می اومد اما امروز روز یک امتحان خوب دادم...البته امتحان بیشتر شبیه کنفرانس بود(مراقب نداشتیم)
*راستی اسم وبلاگم هم شد سوتهدلان
(در خواست دوستان)
دیروز هم که ۱۶ آذر بود امیرکبیر هیچ خبری نبود اما دانشگاه تهران شلوغ بود ما رو هم راه ندادن بریم سره کلاس فیزیولوژی(من با دعوا تو رفتم لکن!!!!)
خوب از امروز منم تصمیم گرفتن بنویسم...
قانون اول:هر چی مینویسم یدفعه به ذهنم خطور کرده
قانون دوم:مگر انکه تحشیه ای اضافه کنم
قانون سوم:قانونی وجود ندارد
خوب امروز دوست دارم دعوتتون کنم به یک میهمانی:
جمعه ۱۴ آذر مجتمع محک به صرف غذا البته با پول
خوب امروز فقط آغازی برای یک موجود جدید بود...همین وبس...