دایی مهدی

با کمال افتخار به اطلاع می رسانم که بنده دایی شدم.
یک پسر ..اسمشو نمی دونم یا شنتیا  یا آیدین می ذارن.قربونش برم من.
کدوم خوبه؟

چون دارم میرم خونمون(بچه توی اصفهانه ها) نمی تونم چهارشنبه بنویسم امروز نوشتم.
دیگه اینکه مثل اینکه بنده باید یک سلسله مقالات در مورد نظراتم درباره وبلاگ نویسی منتشر کنم نمیشه.وگرنه همش در حال دعوا هستیم با ملت 



چهارشنبه خوب- چهارشنبه وبلاگ نویسی


قبل از هر چیزی باید به دوست عزیزم محمد به خاطر فوت مادرش تسلیت بگم.

 بعد از همه دوستانی که از من تعریف کردن و به من روحیه دادن و مانع از این شدن که depress بشم و خودکشی کنم تشکر میکنم.ممد اگه میخوای اون عکس رو منتشر کن. میبینی ملت چقدر تحویلم میگیرن.

خوب حالا که به چند هفته اخیر نگاه میکنم می بینم که همیشه چهارشنبه ها دارم به روز می کنم.پس زنده باد چهارشبه ها.

 بالاخره ما هم دچار دردسر درسها شدیم. سه چهار تا پروژه باید تحویل بدم. لامصب(لا مذهب) از تو اینترنتم هیچ چیزه درست و حسابی در نمیاد. وقتی که می شینم پشت اینترنت دیگه مگه میشه کار علمی کرد.همش مسخره بازی ...

حالا تازه ها:                                                                 

1- یک فیلم دیدم از ویسکونتی به اسم "روکو و برادرانش" (Rocco e i suoi fratelli ) با بازی آلن دلون.خداییش این مرد و با این گلزار مقایسه کنید.(می دونم قیاس مع الفارقه) اونوقت فرناز1 میگه شما پسرا حسودین .بابا این آلن دلون هم آخر خوش تیپی و خوشگلی است ولی هیچ پسری از این مرد بدش نمیاد. آلن دلون مرده. مثل مرد قبل از بازیگریش کار میکرد.بازیشم خوبه تازه. فیلم بنظر من عالیه.یک خانواده که نموداری از جامعه است و روابط افراد خانواده و تعاملشون با جامعه.                                                       


فکرشو بکن بعد این فیلم "زنگها برای که به صدا در می آید" رو دیدم.عجب فیلم مزخرفی بود. ممد راست میگفت.اینگرید برگمن که آخر مسخره بود.آبرو هرچی دختر است رو برده بود.دختر جان یکم سنگین باش.

2-دیگه اینکه داره تو پاچم میره .استاد احمقی که سمینار دارم گیر داد که یکسری بچه های لیسانس هم رو موضوع تو دارن کار میکنن بیا راهنماشون باش.ازشون سوال کردم فهمیدم که اونا چقدر احمق بودن اومدن با این یارو پروژه غیره درسی برداشتن که تحقیق کنن. ما مجبور بودیم شما چرا؟

3-دیگه اینکه فهمیدم ژاله چقدر دختر خوبیه.یک خورده آب زیره کاه است ولی تقصیر خودش نیست از بس خوبه همه سریع باهاش رابطه برقرار میکنن.یعنی سعی میکنه خودش رو جلو کسی بده نکنه.حتی اگه از طرف بدش بیاد باهاش رابطشو حفظ میکنه-تحلیل منه- تو کنفرانس شیراز چه کرده بود.یکم تعریف کرد.فکر کنم مخ تموم استادا رو زده.میگونی رو بگو که ژاله بردتش تموم شیرازو نشون داده.

می دونم حال ندارین اینو بخونین ولی برای ثبت توی تاریخ مینویسم:

آخرین شعرم سر کلاس دستگاهای پرتوپزشکی:

حضورت

        هیجان محض است.

حتی انعکاس صدایت

        در خلاء وجودم ,تکرار نفسهایم را به یاد می آورد.

بودنت را

        هیچ و هیچ توانستنم نیست که به انگار نیارم.

تنها تو آغازی برای من.

چرا که من بودن من

        با رهایی آغاز می شود.

حضورت همه رهایی است.

 

توضیح :فرناز تعجب کردی چطور لینک بهت دادم .می دونم لجت در میاد گیر دادم به آدرس وبلاگت 

              


مرگ بر بچه پولدار خوشتیپ

من از محمدرضا گلزار متنفرم!

خوب قبل از اینکه اینجا شروع به نوشتن کنم یک خورده با پویا دوست نگین کل‌کل کردیم.برا اینکه صداقتمو نشون بدم حرفامو می زنم هرچند ممکنه برام دست بگیره و علیه من استفاده کنه!!
دیشب رفتیم مهمونی خداحافظی دوستم عطا.داره میره سربازی بیچاره!!
اما مهم این نبود یعنی بود اما مهمتر اون عکسایی بود که آورد.
من همیشه فکر میکردم بدبخترین آدما دخترای زشتن دیشب فهمیدم پسر زشتم بده ها.
آقا یک عکس آورد از ما بقدری ... افتاده بودم که نگو.بعد به این نتیجه رسیدم که بابا تقصیر عکس نیست اصولا همین جوریم.

                  مرگ بر گلزار

امضا:یک پسر زشت

من و گالینا

 

نمی دانم چرا ادبیات اروپا وامریکا من را جذب نمی کند در عوض من عاشق ادبیات روسیه ام. با آن سبک رئالیستی گورکی.با وجودیکه میگویند این سبک اجبار حزب بوده است . اما به نظر من کسایی مثل گورکی و چخوف فارغ از بند حزب بودند.

ادبیات روسیه از سختی ها , لجنها , کثافتها , تاپاله ها, آدمهای گرسنه, روستاهای کثیف و مردم بدبخت شروع میکند و از درون اینها زندگی رو بیرون میکشد .در عوض در ادبیات اروپا و آمریکا آدمهای جنتلمن و لیدی , زندگی شاد و مردم تمیز و مرتب هستند و اونوقت وسط این همه خوبی سقوط انسانیت از نوشته نویسنده بیرون می آید .خانواده ها از هم میپاشند , آدمها دچار یک جور ناتوانی برای ارتباط با اطرافیان خود هستند و خواننده درانتها یک جور دچار سرشکستگی میشود.

به نظرم هدایت تو ادبیات خودمان از این جنبه ادبیات اروپا وام گرفته است در عوض تشریح حالات و روحیات وخصوصیات ظاهری رو از ادبیات روسیه.

حالا بعد از این مقدمه می خواهم بگویم که یک کتاب به نام "گالینا" نوشته الکساندر سرافیموویچ خریدم.که شامل چند داستان کوتاه است.نویسنده از همنسلان گورکی  وشاید بزرگتر از او باشد.که باید گفت از بد حادثه همدوره او بوده و زیر نام او قرار گرفته است. هرچند در طول داستانها برخی جاها خیلی شعار داده است-نویسنده از کمونیستهای دوآتشه بوده-

کتاب رو از شهر کتاب نیاوران خریدم.چاپ 70 بود وقیمت پشت جلدش 170 تومان!! از آن کتاب ها بود که گوشه کتابخانه ها می ماند و باید کشفشان کرد.فروشنده کتاب را 1000 تومان به من فروخت!!!!!

نکته دوم اینکه کتاب "دُن آرام" نوشته میخائییل شولوخوف ترجمه شاملو  چاپ شده است.کتاب دوجلد است و احتمالا پرزرق وبرق و گران.-نمی دانم چرا کتابها را اینطور درست میکنند که گران شود-

 

نکته آخر: در شهر کتاب مردی با سن بالا را دیدم که همه به او استاد میگفتند.از این آدمهای سن دار که شکل وشمایل روشنفکری دارند. از دور مراقب بودم .شنیدم که به جوانی هم سن من داشت می گفت: یک کتاب خواندم نمی دونم ماله یکی بود به نام سعید؟ ادوارد؟

جوان هم بلافاصله گفت :منظورتون ادوارد سعید است.

در اونجا بنده فهمیدم که باید به سرتاپای آن استاد و دوروبریاش گلاب پاشید