کسی از محمد جعفرخانی خبر داره.اصلا آماری ازش کسی نداره. از ژاله مهبودی چی ؟میگن عروسی کرده!! به من که یه چیزای دیگه گفته بود.علی اسماعیلی هم که علوم و تحقیقات دکترای پرتوپزشکی قبول شده داره بورس میگیره.

عجب دوره ای بود!!

هرکه آمد بار خود را بست و رفت

ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب

زان چه حاصل جز دروغ و جز دروغ

زین چه حاصل جز فریب و جز فریب

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ

از یادداشتام اینا رو انتخاب می کنم :
اول :
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم / به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
و آخر :
والپول: جهان برای آنان که می اندیشند کمدی است و برای آنان که احساس می کنند تراژدی!

دوست چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:37 ب.ظ

مهدی جان سلام
اینا که گفتی همیشه بوده و هست و خواهد بود ...
من درد مشترکم مرا فریاد کن،
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا--- گو بیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر
زندگی رو زیاد جدی نگیر به قول اون هنر پیشه تو اون فیلم خبری هم نیست ... !؟

...مهم نیست شنبه 30 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام.
خبرامو که میدونی، کمتر از خودت نباشه بیشتر نیست. اسماعیلیو ولی چند وقت پیش تو سایت دانشکده دیدما. شماها نیس که کم بودین، خیلی جور بودین با هم فک کنم.
اتفاقها میفتن. دروغی در کار نیست به نظرم. همه چی خود به خود پیش میره. میتونم با ضریب اطمینان بالایی بهت بگم کسی بهت دروغ نگفته. شاید اتفاقها جور دیگه ای رخ دادن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد