تاریخ

تلویزیون های اونور آبی وقاحت روبه حد اعلی رساندند.

تیتر زده اند:پهلوان شعبان جعفری درگذشت.

نمی دانم شاید اشکال از ماست که آنقدر خورشید روز رو انکار کردیم که به خودشان جرات داده اند که شب را روز تعبیر کنند.

شاید اینقدر که دکتر مصدق را انکار کردند و آن روحانی وابسته به انگلیس و دربار را به خوردما دادند و مصدق را کافر دانستند.جالب آنکه در خانه شعبان در آمریکا تصویر حضرت علی بود(با فیلم هایی که نشان می دادند) و می گفت از ترس اینکه کمونیست ها کشور رو بگیرند و دین و ایمان از بین برود در کودتا دست داشته است.

-البته ساسان کمالی(شبکه تپش) می گفت شعبان روز کودتا زندان بوده است؛نمی دانم؟؟؟-

شاید اگر حرف شعبان بی مخ درست باشد بتوان گفت که لقب به درستی مناسب اوست زیرا کافی بوده به خصوصیات دکتر مصدف نگاهی می انداخت .هرچند نباید از حق گذشت که توده ای ها در آن دوران فعالیت شگرفی داشتند و در آن دوران خیانت بزرگی کردند.(من اصولا هیچ وقت حزب توده را قبول نداشتم.حزبی که از کشور خارجی فرمان بگیرد خائن به ملت است.من بیشتر با سوسیالیست ها موافقم.توده ای ها خائن به مملکتند چون سیاست خود را با کنگره حزب کمونیست شوروی هماهنگ میکردند  وخوب معلوم است که بلشوییک های شوروی دلشان به حال ما نمی سوزد).به هرحال شاید نا آگاهی عامل دخالت شعبان در آن قضایا بوده اما در هر صورت اگر این مورد هم صحیح باشد بنابراین می بایست بعد آن دوران ومشخص شدن اوضاع از عملکرد خود ابراز پشیمانی می کرد.(در صحبت های شهرام شایسته نامی از نزدیکانش در آمریکا تلویحا به نظر می آمد شعبان از این کار خود پشیمان بوده است)

هر چند به نظر من برخی از عملکردهای دکتر مصدق غلط بود اما دلیل نمی شود از شعبان بی مخ به اسم پهلوان نام برد و یا کاشانی را کشته و مرده مردم دانست که در تمام موارد معصوم و عملکرد بی نقصی داشته است.درضمن عملکرد گروه فداییان اسلام به شدت مورد سوءذن است چرا که نواب صفوی بلافاصله بعد کودتا آزاد می شود(قابل توجه آقای عبد خدایی نماینده فداییان در تلویزیون ایران و دشمن مصدق).عملکرد توده ای ها را گفتم.

آنچه که به نظر می رسد این است که در میان تمام گروه های گفته شده در آن دوره حداقل مصدق یک خدمت به وطن کرد سایر گروه ها چه کردند؟

من معتقدم وقایع تاریخ را باید در ظرف زمان خود بررسی کرد و گذاشت هر کس برداشت خود را داشته باشد و نه اینکه یک تئوری را برداشت و وقایع تاریخی را بر اساس آن توجیه کرد و تازه نه تمام تاریخ را بلکه هرجا به تئوری ما میخورد.کافیست به برنامه های تلویزیون ایران درمورد مشروطه نگاه کنید و برخی وقایع بیان شده در آن را با مطالب همان واقعه در ویژه نامه شرق مقایسه کنید تا به اصل ماجرا پی ببرید.

از این طرف هم آن ور نشین ها صحبت از پهلوان می کنند.این ایرانی همیشه دچار افراط و تفریط است!!!

(مطالب بهتری از مسعود بهنود)

 

نظرات 13 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ http://lovesky.blogsky.com

از بلشویکها نوشته بودی فکر نمی کنم هیچ کس خاطره خوشی از اونها داشته باشه به خصوص کنستانتین !
میفهمی منظورم چیه ؟


زیبا مینویسی !

محسن یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ http://lovesky.blogsky.com

از بلشوبیکها نوشته بودی....حتی کنستانتین رو هم به زانو در آوردن..تو این تو رفکر نمی کنی...بگذریم از خانواده سلطنتی...

زیبا مینویسی.۱

فرناز یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:18 ب.ظ

حالا گذشته از اینا تو کی میای تهران؟!؟؟!

مهم نیست... یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:57 ب.ظ

سلام. پیغامم نرسیده یا تو هنوز تاییدش نکردی ؟

مهم نیست یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام. اوووووووووووووووووووووووه. جدا این همه سرت شلوغه ؟! سربازی این همه وقت آدمو از زندگی جدا می کنه؟ شایدم بر میگردونه، نمیدونم ...

خیلی هم جدا سرتو خلوت می کنه(کچل)...ولی وقتی آموزشی انزلی باشی دیگه کامپیوتر یک وسیله رویاییه.. مخصوصا اگه مرخصی بهت ندن..به هرحال من ۲ یا ۳ روز مرخصی دارم..وقتی داری از یخچال اب می خوری هیچ وقت فکر نمیکنی یه جایی همون نزدیکی ها دارن یکسری ادم با فهم ودرک خودت و نه ادم هایی پست برای خوردن یک لیوان اب مثل گرگ به جان هم می افتند.شرایط این جور تحمیل بهشون میکنه.....

مهم نیست... پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ

خدا رو شکر، بازم یه مرخصی ای بهت دادن... مهدی کلی ش رفته ها... نزدیک ۲۰ درصدش. یا ۳۰ درصد حتی. خوشحال باش آقا

مهم نیست جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:35 ق.ظ

مهدی حالا که هستی نمی نویسی ؟

یه دفعه اخر اموزشی :)

[ بدون نام ] یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام ، می دونم طی مرارتها ، بی خودیها و ... در دوران سربازی واقعا سخته ، اما می دونم آینده خوبی در انتظارته ، آینده ای نزدیک و شونه به شونه با آرمانهات ، آینده ای که خودت برای اینگونه ساختنش خون دل خوردی .
راستی مهدی ...... بگذریم .

مهدی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:00 ق.ظ

...خدا عادت داره چند تا کارو با هم کنه...
...لیک کار از کار خیزد در جهان...
یارم به یکلا پیرهن...
...آشنایان؟ ره عشق؟ گرم خون بخورند...
...می خواهم آب شوم در ....آنجا که...می خواهم با...
حس میکنم و می دانم دست می سایم و می ترسم باور می کنم و امیدوارم تا...
به کجاها برد این امید ما را...
...

بهناز چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 ب.ظ http://behnazi.persianblog.com

سلام ،...!

دلشدگان جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:49 ب.ظ http://www.delshodegan.tk

وای بدان روز که حقیقت را دروغگویی بر منبر جار زند!دوست عزیز مهم اینه که من و تو و خیلی های دیگه میدونیم حقیقت کدومه

[ بدون نام ] جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ق.ظ

کلید خونه تو دادی دست کسی یا به خودت مرخصی میدن که میای اینجا ؟!

مهم نیست... شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام.
میدونی امروز کیو اینجا دیدم ؟...نمیدونی چقد از دیدنش خوشحال شدم...باورم نمیشد ژاله رو باز ببینم... اومده بود واسه کارای فارق التحصیلی ش... تموم شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد