دیشب من و وروشکا رفتیم تولد عطا. عطا , سنا, فرناز ,طناز ,سپهر , رضا,میرمحمد,هستی , شهاب من و وروشکا. وروشکا نشست درست بغل من و طناز. وروشکا حالش یه کم بد بود و تمام مدت نگران حالش بودم. مجبور شدم دروغ بگم . آخرا دیگه حالش خوب شده بود.
عطا خیلی خوش گذشت. ایشااله به شادی صدسالگی.
از طرف وروشکا و مهدی
*من چه گناهی کردم که اینقدر باید بهم توهین بشه!!
*راستی دیشب امیر می گفت من مازوخیسم دارم .فکر کنم راست میگه چون خیلی آدم چیز فهمیه.
دیروز یه روز قشنگ واسه عطا بود و شبش قشنگتر
و کلی از این قشنگیرو مدیون توام عزیز جان
و میخوام بدونی که چقده برام عزیزی
و نمیخوام نه مهدی نه وروشکاش هیچ وقته هیچوقت ناراحتو دمغ باشن
مهدی مرسی
بعدشم اون شاهین بود مجید جان
قربونت برم
خیلی دلم میخواد عطا رو بیشتر بشناسم... و وروشکا رو ...
حتما اونا هم مثل خودت آدمای عجیب غریبین که هیچ کجای باطنشون رو تو ظاهر جا ندادن ...
چند روز پیش دیدمت ... عین همیشه اخمو و عصبانی ...
اصلا باورم نمیشه یه همچین روحیه ای داشته باشی ...
با سلام خدمت آقا مهدی و کلیه طرفداران گرامی؛
منو بگو که فکر میکردم فقط خودم با نام ناشناس و در عین حال پرسش برانگیز واسه مهدی نظر می درولونم اما حالا می بینم که سر این رشته طرفدارای آقا مهدی درازتر از این حرفاست و در محدوده ذهن فندقی و مخیله نفتی این حقیر جان نثار سراپاتقصیر نمی گنجه.
از این حرفا که بگذریم می رسیم به قرض بنده از مزاحمت :
۱. مهدی جان اگه کمتر نظر می دم به علت اینه که خیلی تو خودم گمم این روزا گرچه همچنان مثه کولیا هر روز به وبلاگت سر می زنم ( با اینا زمستونو سر می کنم )
۲. عرض سلام و ادب خدمت خانوم «آ ...مهم نیست » و عرض تشکر از حساسیت ایشون تو محیط یا بهتر بگم کیفیت محیط اعم از آدما و ابر و باد و مه و در و دیوار و برگ زیر پا و اشک زیر چشم و غیظ توی سینه و بغض توی گلو وووو در یک کلام کل هستی . تو این روزا حفظ این حساسیتها واسه آدم گرون تموم می شه .
به هر حال بگذریم که باید گذاشت و گذشت .
ارادتمند همه دوستان به خصوص آقا مهدی گل گلاب . یه کولی !!!
از اونجایی که هیچ راه ارتباطی دیگه ای پیدا نکردم ( با عرض پوزش فراوان از صاجب خانه ) خواستم به عزیز محدوس بگم که هیچی از حرفاشون حالیم نشد.(بی زحمت لطف کرده دفعه ی بعد اینجا با بنده حرف نفرمایید!)