شب یلدا بدون حافظ....
از شانس بد ما حافظی توی اتاق نبود که تفال بزنیم اما یک دوست عزیزی لطف کرد وبرای من فال گرفت :
|
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیمزاد راه حرم وصل نداریم مگراشک آلوده ما گر چه روان است ولیلذت داغ غمت بر دل ما باد حرامنقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زدعشوهای از لب شیرین تو دل خواست به جانتا بود نسخه عطری دل سودازده راچون غمت را نتوان یافت مگر در دل شادبر در مدرسه تا چند نشینی حافظ |
|
به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیمبه گدایی ز در میکده زادی طلبیمبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبیماگر از جور غم عشق تو دادی طلبیممگر از مردمک دیده مدادی طلبیمبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیماز خط غالیه سای تو سوادی طلبیمما به امید غمت خاطر شادی طلبیمخیز تا از در میخانه گشادی طلبیم |
شب خوبی بود و برای اولین بار چیزهای خوبی خوردم البته نوعهای دیگرش رو خورده بودم....
خبرمهم اینجارو کلیک کنید
چی خوردی؟
نمی نویسی نمی نویسی ناگهان دوتا دوتا می نویسی!
من تازه الان کلمه اخراج شده رو پایین صفحه دیدم...
برم ببینم چه خبر بوده که اخراج شدی!
عمو مهدی
دوباره یاد عید فطر و افطاریهای آنچنانی کردی
خسته نباشید!!! دوستای خوبی داریا!!!!!!!!!!!!!...;)
حالا معنی این شعره چی هست؟؟؟؟؟
خوب باشی...
اولا ژاله کیه
ثانیا خبر اخراجت چی شد؟
مهدی جان چی خوردی حالا ... آمار نمیدی ؟!
سلام فالت قشنگ بود ... موفق باشی... نوش جان..