شب یلدا بدون حافظ....

از شانس بد ما حافظی توی اتاق نبود که تفال بزنیم اما یک دوست عزیزی لطف کرد وبرای من فال گرفت :



خیز تا از در میخانه گشادی طلبیمزاد راه حرم وصل نداریم مگراشک آلوده ما گر چه روان است ولیلذت داغ غمت بر دل ما باد حرامنقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زدعشوه​ای از لب شیرین تو دل خواست به جانتا بود نسخه عطری دل سودازده راچون غمت را نتوان یافت مگر در دل شادبر در مدرسه تا چند نشینی حافظ به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیمبه گدایی ز در میکده زادی طلبیمبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبیماگر از جور غم عشق تو دادی طلبیممگر از مردمک دیده مدادی طلبیمبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیماز خط غالیه سای تو سوادی طلبیمما به امید غمت خاطر شادی طلبیمخیز تا از در میخانه گشادی طلبیم


شب خوبی بود و برای اولین بار چیزهای خوبی خوردم البته نوعهای دیگرش رو خورده بودم....

خبرمهم اینجارو کلیک کنید