خوب نمی خواستم چیزی بنویسم ولی روی مهم نیست و نمیشه زمین گذاشت .هرچند زیاد نوشتم جالب نیست:

ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز

آفتابی است هوا یا گرفته است هنوز

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم دیوار است

آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک است که چو بر می کشم از سینه نفس; نفسم را بر می گرداند

........................................

ارغوان این چه رازیست که هرسال بهار با عزای دل ما می آید

(ه.ا.سایه)

............................................

خوب اصولا من عیدا چند روز خونه رو بیشتر تحمل نمی کنم خوشبختانه امسال سریع اومدم تهران که بریم سره کار که اونم نشد.

مثل همه من هم مروری بر پارسال می کنم:

۱-بهار:دنبال کارای تصویه حساب و سربازی

۲-تابستان:کار در خانه.شروع خدمت

۳-پاییز:به دنبال خانه

۴-زمستان:دودره بازی همخونه ای سابق و دست در پوست گردو ماندن.به دنبال حل مشکل پول خانه(بدو بیراه گفتن به خود به خاطر ولخرجی های سابق).آشنایی با یه دوست خوب

در کل پارسال تفریح مفریح یوختی.

اگه این آخراش نبود دیگه خیلی سال مزخرفی بود در کل.

بی ربط:آقا حمید خان دیگه عنده نامردیه کجا تو ۵ ترم شاگرد اول بودی.پس من و روزبه کشک بودیم.ببند دیگه مالیات که نداره.(دعوای اینترنتی راه نندازیا)

امیدوارم امسال بهتر باشه.

.......................................................

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه های باران خورده پاک

عطر نرگس رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم پرستوهای مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار