وروشکا گام بر می دارد در میان برف
باز آمده از سفری دراز
و در بر دارد تمامی آنچه من خواسته ام
-خاطره اش را-
وروشکا گام بر می دارد در میان برف
دو گلوله ی سرخ بر صورتش
و هاله ای که بر کلماتش جاریست
خواب را از چشمانم می رباید
وروشکا گام بر می دارد در میان برف
و اندوه آسمان بر پشت زمین در زیر گام های او ذوب می شود.
۹/۱۱/۸۴ |