رفیق میم یه تیر تو مخش خالی کرد و خلاص.



****************************
هر چی خواستم دنبال این مطلب چیزی ننویسم دلم نیومد:

این جمله مال ۲ یا ۳ روز پیشه که همین جور تو ذهنم می چرخید.
شایدم از اون روز که بونچوک بعد مرگ آن نا گیج شده بود(دن آرام)
الان بیشتر این شعرو دوست دارم:

میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو لنگریست.

نگاهت شکست ستمگریست
و چشمانت بامن گفتند
فردا روز دیگریست.