دیشب من و وروشکا رفتیم تولد عطا. عطا , سنا, فرناز ,طناز ,سپهر , رضا,میرمحمد,هستی , شهاب من و وروشکا. وروشکا نشست درست بغل من و طناز. وروشکا حالش یه کم بد بود و تمام مدت نگران حالش بودم. مجبور شدم دروغ بگم . آخرا دیگه حالش خوب شده بود.
عطا خیلی خوش گذشت. ایشااله به شادی صدسالگی.
از طرف وروشکا و مهدی
*من چه گناهی کردم که اینقدر باید بهم توهین بشه!!
*راستی دیشب امیر می گفت من مازوخیسم دارم .فکر کنم راست میگه چون خیلی آدم چیز فهمیه. |