عجیبه من تازه فهمیدم این مدت این همه نظر تایید نشده دارم...

لعنت به این جا...

چه حرفای مهمی رو از دست دادم.....

راستی منظور مهم نیست چی بود..

به هر حال به قول عکاس باشی تو فیلم ناصرالدین شاه اکتور سینما:

آه آتیه آتیه چقدر دلم برایت تنگ شده است.

.......نمی دونم راست گفتی که فکر نمی کردی بهت زنگ بزنم یا بلف بود؟

باید دنبال خونه بگردم فرصت خوابگاهم تموم شده.

۲ شهریورم باید برم سربازی.گزینشمم رفتم طرف بهم گفت مطالعت دینیت کمه.آره من رساله نمی خونم.عادت های دینی هم ندارم اما :حسین وارث آدم ؛علی؛فاطمه فاطمه است؛شهادت؛تشیع علوی و صفوی؛اسلام شناسی ۱و۲ و... از دکتر رو خوندم .همین وبس

الان حوصله کار و کتاب رو ندارم.فقط دلم برات تنگ شده. دل تو چی؟امیر یه چیزایی گفت ولی من بهش خندیدم .می دونم درست خندیدم چون بهم راستشو گفته بودی.

دلم می خواد اینجا یگم.اینجا که ماله خودمه:

آشکارا نهان کنم تا چند

دوست می دارمت به بانگ بلند

دارم سرباز میشم..

خیلی خوشحالم کردی که هنوز یاد من هستی از اونجا بهم زنگ می زنی...

 

اینم استاد تار ایران(مرسی عباس):

دیروز دفاع کردم.

؛نباید این فیلمو انتخاب می کردی ولی ممنون؛

شب های روشن رو می گفت.

 دیگه فکر نکنم ببینمش.

:برای ثبت در تاریخ نوشتم؛

جز اینقدر نتوان گفت در کمال تو عیب

که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید

 

1-دن آرام رو تموم کردم.

2-کلیله و دمنه خریدم.

3-دو هفته بعد احتمالا دفاع می کنم.

4-بعدشم می رم سربازی...

5- دارم به این نتیجه می رسم که یه جورای ساخته شدم که ابزار بشم .ابزاری که خودش درد میکشه اما...

6-دیالوگ های فیلم سکس و فلسفه مخملباف رو خوندید .چند تای جالبشو می ذارم اینجا(هرچند با بعضی هاش موافق نیستم):

گفتم اول عشق گرمه و آخرش سرد. عشق معجزه یک لحظه است. هیچ معجزه‌ای اگه خودش دوام نیابد با هیچ قراردادی دوام نمی‌یابد.

*************************************

ـ دیگر کسی به عشق نیندیشید
و هیچ کس دیگر به هیچ چیز نیندیشید
در خیابان‌های سرد شهر جز خداحافظ خداحافظ صدایی نیست.

*************************************

ـ همه چیزهای جدی جهان برای من مضحکه. همة حرف‌های مهم یا فلسفه‌های مهم سفسطه است. ما تنها هستیم و تنهایی ما تقدیر ماست. ما تنهائیم.

*************************************

7-مهم نیست عزیز، از اینکه یه خورده بد برخورد کردم معذرت می خوام اون چند روز ذهنم خیلی مشغول بود.

 

8- آخرش: روزگار عجیبیه ... خیلی دوست دارم که با طیب خاطر برگشته باشه سر زندگیش و یه روز که دارم تو خیابان چتر بدست راه می رم اونو با بچه اش ببینم یا اینکه امیدوارم اصلا دوباره ببینمش.

 عجب داستانی بود این صفحه اش.

حیف

اینکه کنسرت استاد شجریان برگزار می شه و من نمی رم خیلی ناراحتم.فکر کنم بلیط بی بلیط.

از پروژم ۷۰ درصد چرندیات اولیشو نوشتم فصل آخر که اصل کارم هست مونده.

اوضاعم بهتر از پست قبلیه.فقط جدیدا اخلاق بدی پیدا کردم که باعث شده از خودم بدم بیاد.هر وقت میام خونه اینجوری میشم.

حوصله فیلم دیدنم فعلا ندارم.

اینجا هم اومده خوب تر بشه زده همه چی رو خراب کرده.تا یاد بگیرم لینک بذارم مردم.تازه آدرسهای قبلی رو هم یادم رفته!!

 

دیشب به سیل اشک ره خواب می​زدم


خدایا...این دیگه چه بازیه داری در می آری
یقه منو می خواستی بگیری چرا به یکی دیگه گیر دادی.از اون خوبتر گیر نیاوردی !!
اون که..
اون که این وسط گناهی نداره فقط چون می خواستی منو بازی جدید بدی باید اونو هم تو این بازی دچار دردسر بدتر از مال من بکنی؟؟

چرا.زندگی اینقدر نامرده!!

سرم پره شعره:
تا چه بازی رخ نماید...
مارا سریست با تو که گر خلق روزگار...
شمشیر نگسلاند ....
از بخت یاری ماست...
شاید که چو وا بینی...
این چه استغناست یارب....



درد کشیدن و صبر کردن کار ماست شاید...

فردا....
آه فردا چی میشه؟؟؟؟

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم

همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

 

حضورت آرامش است

****
دارم پروژه ام رو انجام میدم گفتم عنوانش چیه:
بررسی وطراحی پرتوهای سینکروترون برای تصویربداری پزشکی

همین.
******
کاش زودتر بیای....

حق با تو بود.واقعیت با خیال فرق داره.
دارم خیالات زندگیم رو دور میریزم تا جا واسه تنها واقعیت زندگیم باز بشه.

دیشب بعد یک هفته تولد گرفتم.اما به نظر من تولد آدم روزیه که همه دوستای خوبش به خاطر اون جمع بشن بیان سینما و بعد با من بیان بیرون.
رفقای خوب!(عطا؛عباس ؛فرناز ؛امیر ؛سپهر؛طناز؛عاطفه و نازلی(دوست جدیدمون؟؟؟))
از این که دیشب با من بودین ممنون!!!.
دیشب که اومد اتاق توی همه هدیه های خوبم دنبال یه تیکه نوشته از دوستام میگشتم.اما نبود.بعد فکر کردم که وقتی حرفها و احساسات است دیگه نوشته ها به درد نمی خوره و نوشته ها فقط وفقط از حقیقت ما رو دور می کنه.فقط افسوس که ما آدمهای فراموشکاری هستیم وبعد یه مدت یه برگه کوچیک می تونه ما رو به لحظات خوب گذشته ببره و به بخشی از حقیقت برسونه...
امیدوارم ایندفعه لااقل من فراموش نکنم.
******************************
راستی یه سوتی هم دادم...به طرز احمقانه ای روز دوم مرداد (فوت شاملو) یادم رفت.یه اشتباه لپی صورت گرفت
*****************************
ایول خانم حاتمی..ایول
*********************************

  

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان    

کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

 

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم

کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

 

دل داده را ملامت گفتن چه سود دارد

میباید این نصیحت کردن به دلستانان

 

دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو

تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان

 

من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم

بگذار تا بیاید بر من جفای آنان

 

روشن روان عاشق از تیره شب ننالد

داند که روز گردد روزی شب شبانان

 

باور مکن که من دست از دامنت بدارم

شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان

 

چشم از تو برنگیرم ور میکشد رقیبم

مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان

 

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم

همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

 

شکرفروش مصری حال مگس چه داند

این دست شوق بر سر وان آستین فشانان

 

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی

تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان


- در کاست پیوند مهر بیت یکی به آخر خوانده نمی شود-

  

(سعدی)

عجب کاست عالیه این پیوند مهر شجریان.