شعر شناسی به روایت مهدی

تصمیم گرفتم هرچند یکبار شعری را تحلیل کنم.نه تحلیل معنایی که تحلیل فنی.یعنی تحلیل آرایه های ادبی آن.هرچند که گاهی برای بدست آوردن دید درست از توانایی شاعر نیاز به تحلیل معنایی نیز است.گاهی نیز از نظر ادبی آرایه ای بدست نمی آید ولی رابطۀ علٌی معلولی در بیت محصولی شگرف را حاصل می کند.پس اگر بیتی با معنی عالی را من به عنوان بیتی بدون آرایه ادبی بیان می کنم ، منظور نفی معنی نیست.

به هر حال به قول حافظ:

اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است

زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است

 

برای شروع شعری از حافظ و برای جلوگیری از طولانی شدن چند بیت اول:

-------------------------------------------------------------------------------------

در نظربازی ما بیخبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

 

آرایه ها:

این بیت از نظر آرایه و ساخت شاعری بسیار ساده است.در واقع به نظر من آرایه خاصی را شامل نمی شود.

-------------------------------------------------------------------------------------

جلوگاه رخ او دیدۀ من تنها نیست

ماه و خورشید هم این آینه می گردانند

 

آرایه:

ماه و خورشید- گرداندن=شاید بتوان عنوان مراعات النظیر را به آنها داد(چرخش ماه و خورشید در فضا) و یا تضاد بین آن دو

 

شاعر در مصرع اول گزاره ای خبری را بیان می دارد:محل دیده شدن چهرۀ دوست فقط چشم من نیست.

به این نکته باید توجه نمود که هر شخصی در چشمان فرد مقابلش دیده می شود.نیز قرنیۀ فرد مقابل می تواند به عنوان آینه ای باشد تا شخص تصویر خود را در آن ببیند. (اینجا منظور من تصویر فیزیکی است نه تصویر باطنی)

در مصرع دوم بعد از بیان گزاره خبری اول یک تعبیر شاعرانه ارائه می شود و می گوید:

ای شنونده آگاه باش که ماه و خورشید نیز مانند آینه ای در برابر چهره دوست هستند.

اما چرا ماه و خورشید؟ تصویر شخص که در ماه و خورشید ظاهر نمی شود؟ در اینجا باید توجه نمود که ماه و خورشید مظاهر زیبایی هستند یعنی حافظ می خواهد بگوید که زیبایی ماه و خورشید بخاطر آن است که عکس یار در آنها افتاده است. در واقع بیان این موضوع است که چهرۀ یار بسیار زیباست.

آینه گرداندن نیز جزو عبارات زیبا در این بیت است.توجه کنید که منظور اصلی آن است که ماه و خورشید آینه را(خود را) در برابر دوست قرار می دهند اما به این نکته توجه کنید که ماه و خورشید در حال گردیدن در فضا نیز هستند و کاربرد بجای این فعل بهتر مشخص می شود

-------------------------------------------------------------------------------------

عاقلان نقطۀ پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

 

آرایه:

نقطه-پرگار-دایره=مراعات النظیر

عاقل –سرگردان و عشق=تضاد

 

دراینجا ابتدا در مصرع اول شاعر خبری می دهد و بدین طریق حدود ذهنی و هریک از شخصیت های حاضر در این مصرع را معرفی می کند. در اینجا صحبت از انسان عاقل و جهان هستی است و جایگاه او در این جهان با یک تشبیه مشخص می گردد. همچنان که مر کزیت یک دایره در رسم آن به کمک یک پرگار نقطه وسط آن است، شاعر بیان می دارد که عاقل نیز مرکز عالم است.توجه کنید که جهان هستی به زیبایی به یک دایره تشبیه شده است زیرا عالم و جهان هستی همواره تکرار شونده است و یک حلقه بسته را تشکیل می دهد و دایره نیز به عنوان اولین شکل هندسی که یک مسیر بسته را صورت می دهد ، در ذهن متبادر می گردد.

در مصرع دوم بعد از توصیف این موارد هدف خود را بیان می دارد. می گوید :

درست است که عاقل مرکز علم است ولی مانند نقطه محدود به حدود دایره است.یعنی انسان عاقل و به کل عقل توانایی درک خارج از حدود این دنیایی را ندارد زیرا با این حدود معنا می یابد. اما چه کسی این حرف را می زند و این ادعا را دارد؟ در اینجا عشق در برابر عقل محدود این جهانی است و شاعر می گوید عشق که مرتبه ای بالاتر از حدود این دنیایی را درک کرده است از این حقیقت آگاهی کامل دارد.

--------------------------------------------------------------------------------------

برای این دفعه فکر کنم بس باشه.

--------------------------------------------------------------------------------------

در مجموع به نظر من اصولاً باید در اشعار شعرای بزرگ برای هر تشبیه و استعاره و گزاره خبری به دنبال دلیلی گشت و گرنه بیان یک خبر و یا تشبیه بدون ارائۀ دلیل و یا وجود قرینۀ ذهنی معنی ندارد و ارزش هنری در خود دارا نمی باشد.مثلاً فرض کنید شاعر یار خود را به قلم تشبیه کند. این تشبیه بدون بیان دلیل هیچ ارزشی ندارد و معنا پیدا نمی کند.قدرت شاعری در پیدا کردن رابطه های ظریف علُی و معلولی شاعرانه است. ولی دیدیم که چگونه حافظ عاقل را نقطه وسط دایره دانست و دلیل متقنی برای آن آورد و استفاده بجایی از این تشبیه برای بیان هدف خود نمود. 

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام مهدی جان ، به قول دوستی اومدم که فقط مصداق این فلسفه ( سفسطه ؟ ) باشم :
« هستیم بگیم بودیم ، نگن نیستی »

مهم نیست... دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:44 ب.ظ

سلام.
گفتم تا قانون شکنی نشده بیام نظرمو بدم !
اسمش که به شدت آدمو یاد ؛حافظ به روایت کیارستمی ؛ می ندازه. کلا هم جالب بود. به نظر من، سبک معلم ادبیات ها رو داشت.
تو بیت اول، تکرار حرف ؛ن؛ آرایه نیست؟ (لابد اگرم هست، به زیبایی شعر بار خاصی نداده به نظرت !)
در نظر بازی ما/ بی خبران/ حیرانند...

یک آرایه ادبی به نام واج آرایی وجود دارد که تکرار یک حرف در شعر است اما فکر نمی کنم در این بیت حرف ن شامل اون بشه مثلا در بیت زیر حروف جیم و الف واج آرایی دارد:
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد(حافظ)

و یا حرف شین در این شعر سعدی:

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

فرناز دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 ب.ظ

ببخشید ولی من هیچیشو نخوندم... خوب بخوام شعر بخونم می رم یه کتاب ادبی می خونم! واسه چی بیام وبلاگ دوستم... من نوشته هایی که به خودت مربوطن رو بیشتر دوست دارم... اما خوب اینم می دونم که مسئولیت داره...
خوب باشی همیشه...

دوست شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام مهدی جان
من که معمولا اینجا رو می خونم برخلاف نظر قبلی اینطوری نوشتن رو بیشتر دوست دارم. کلی چیز از این متن که نوشته بودی یاد گرفتم :-)
به عنوان یه فیزیکی این رو هم بگم که عالم ما تکرار شونده نیست و نظریه جهان نوسانی( تکرار شونده) خیلی وقت پیش رد شده و طبق جدیدترین نظریه جهان ما در حال انبساط و فعلا پایانی براش متصور نیست.
دیگه هم اینکه یه جایی میخوندم که به جوونها میگفت زیاد اشعار عاشقانه شعرا رو جدی نگیرند چونکه اونهایی که از زندگی خصوصی حافظ اطلاعات دارند میگن حافظ آدم عاشق پیشه ای نبوده. حافظ حتی به خاطر مال و منال این دنیا اشعاری در مدح پادشاه ستمگر زمان خودش هم گفته. نمی خوام حافظ رو کوچیک کنم ولی فقط این رو میخوام بگم که قداستی در حافظ وجود نداره.

خوب.من فکر می کنم که اصلا اینجا بحث تکرارنشوندگی جهان و انبساط موضوعیت ندارد چون مرحوم حافظ روحشم از این چیزا خبر نداشت.بحث ما اینجا نغز نگاه کردن است به موضوعات دور و بر.دیگر اینکه ما اینجا به بحث درباره عاشق پیشگی با عاشقانه بودن اشعار نپرداختیم.
دیگر اینکه خوب گفته باشد(هرچند اکثر آگاهان معترفند که اطلاعات دقیقی از زندگی حافظ در دسترس نیست) به هر حال باید زندگی میگذرونده.به هر حال من از این نظر بررسی نکردم.حتی منظورم حافظ شناسی نبوده.

عباس شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ق.ظ

پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش مخوانش پسر.

در ضمن اینم اضافه کنم:((این بیت چند جمله است؟))

امیر دوشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ب.ظ http://nabatica.persianblog.com/

برای برای برادر مهدی عزیزم...
1- من فیلم رو از bia2music.com دانلود کردم...حالا نمیدونم این نامردیه یا چی...
2- این رو من تو نوشتن اشتباه کردم...
3- البته که نبود...
4- من خیلی "ورود به حوزه ممنوعه" توش ندیدم... و نمیدونم که چرا اصلا این مساله واسه من جالب نبود... شاید اگه تو جو ایران بودم فرق میکرد...
5- این یکی رو باهات مخالفم... یعنی فیلمی که اکبر عبدی یا امین حیایی تا این حد افتضاح باشن توش من شخصا سراغ ندارم... اینجا واقعا زیر خط ماله ظاهر شدن... در اوردر [...]...
6- شرمنده... من حتی یک لحظه هم نخندیدم... نمی دونم چرا... ولی همش میگفتم که این کی تموم میشه... حتی دوتا سی دی یک و دوش رو جدا دیدم... تو کل فیلم تنها یک صحنه بود که برای من جالب بود و ازش خوشم اومد... حالا نمیدونم با فکر بود یا اتفاقی... اونم اصلا تو فیلم نبود... تو تیتراژ پایانی... یه جایی هستش که اسم همه سیاهی لشکرها میاد رد میشه و جلوی همش نوشته "رزمنده"... که خیلی هم البته لیستش بلنده و تمام این اسما که رد میشه تو ستون مقابل خیلی ساده فقط نوشته رزمنده.... از این خوشم اومد... البته زیاد فکر نمیکنم که فسفری پاش سوخته باشه... شانسی بود بیشتر... مخصوصا که ته فیلم رو کسی نیگاه نمیکنه اونم بخش سیاهی لشکرها رو...
7- شرمنده ولی این کمدی نبود ... به معنای واقعی لمپنیزم بود...
8- ایضا بالایی...
9- فیلم مهرجویی رو من خودم ندیدم...
10- و البته که ما خیلی مخلص ذات همایونی شما هستیم قربان....

امیر سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ب.ظ http://nabatica.persianblog.com/

مجددا برای استاد مهدی عزیز...
0- ماااااااااااااا بلیط سینما شده 2000 تومان...
1- ای بابا... من منظورم این بود که اگر شاید الان ایران بودم احساس میکردم که خرق عادتی، عبور از مرزهای ممنوعه ای چیزی اتفاق افتاده... اینجا که ما هیچی حس نکردیم... همین ...
2- البته برادر ما هم تو سینما فرهنگ بین حور و پری نشسته بودیم فیلم می دیدیم البت که لبخند میزدیم.... قهقهه هم می زدیم... ما اینجا تنهایی نشستیم فیلم دیدیم ... آخی، بسوزه پدر تنهایی...
3- آره خوب... برای سینما رفتن اصلا الزامی نداره که فیلم خوب باشه که...
4- ما بیشتر قربان .... ما بیشتر...

بی نام سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 ب.ظ

ببخشید چطور باید به وبلاگه دوستانی که اینجا اسمشون وجود داره بریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رو اسماشون کلیک کن.اگه گاهی نمیره موستو رو اسما ببر .پایین صفحهexplorer آدرسشون میاد.می تونی یاد داشت کنی مستقیم بنویسیشون تو Address

بی نام جمعه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:11 ق.ظ

ببخشید ولی من هر کاری کردم نشد یعنی هیچ اتفاق خاصی نمیافته وقتی رو اسماشون میرم !!!!!

آدرساشون ایناست:
www.gahvare.blogfa.com
www.hamidrezakarimi8059.persianblog.com
www.nabatica.persianblog.com
www.citizenkaveh.blogspot.com
www.irib.ir/hafez/default.htm
http://saadi.recent.ir
افسر وظیقه هم تعطیل شده ور می دارم ولی این بوده:
www.maalomolhal.persianblog.com

...مهم نیست شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:08 ب.ظ

اوووف... ترکوندی بابا ! ۹ تا نظر !!! من جات بودم کلی تحریک میشدم واسه آپ دیت کردن !

توتیا پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:21 ب.ظ http://www.badebahar.blogfa.com

درود بر شما
۴ سال وبلاگ نویسی رو بهتون تبریک می گم
من افتخاز آشنایی با وبلاگتون رو اینجوری پیدا کردم . می گم شاید براتون جالب باشه :
در تصاویر گوگل کلمه ی اینگرید برگمن رو سرچ کردم در بین عکس های برگمن یک عکس از لیلا حاتمی بود کنجکاو شدم ببینم چرا عکس لیلا اینجاست چون متوجه شباهت زیادی بین لیلا و اینگرید شدم حدس زدم به این قضیه ارتباطی داشته باشه .
به این صورت با وبلاگتون آشنا شدم از اینکه شب های روشن رو دوست دارید خوشحالم چون تعداد معدودی از افراد هستند که این فیلم رو دوست دارند
سربلند و پیروز باشید
تا بعد...

توتیا پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:28 ب.ظ http://www.badebahar.blogfa.com

با عرض درود مجدد
می خواستم بگم من اطلاعات سینمایی خوبی دارم . می فهمم چی می گید در باره ی فیلم .

حمیدرضا سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ب.ظ http://hamidrezakarimi8059.persianblog.com

بله دیگه...بالاخره پدر که استاد ادبیات باشه...
دفعه بعدی این شعر رو تحلیل کن: پسر کو ندارد نشان از پدر ... .
مخلصیم.
اوضاع احوالت خوبه؟
راستی این تاریخ اعزام رو می شه دو ماه عقب اندخت؟ چجوری؟

مریم شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ب.ظ

شنیده بودم شغلهایی مثل مسگری !!!! وراثتی است ولی ادبیات را نشنیده بودیم.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد