برای اینکه بدانم

اینو ایجا نوشتم چون خیلی نظر مهمی تو پست قبلی بود.
کاش خودت نظر داده باشی و اینقده صریح بیای تو صورتم بگی :تو فقط برای خودت منو دوست داری. یا بیای بگی: مردک دست از سرم بردار.
من همیشه از صریح بودن اونم در مورد حرف دل خوشم می آد. حالا واقعا یک طرفه اس.منم فکر کنم راست میگی.
ولی من تا اون روز هنوزم دوست دارم. چون هنوز تو ازم نخواستی دوستت نداشته باشم.
نظرات 5 + ارسال نظر
یه آدم ؟ شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ب.ظ

نه من اون نیستم.همینجوری برام سوال پیش اومد.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام مهدی جان ،
فکر کنم با تجربه امروزم فقط بتونم بگم که تجربه در پخته شدن آدمی در مقوله عشق ( از هر نوعش ) خیلی موثره ( گو اینکه آدمهایی هستند که معتقدن بعضی چیزها با پختگی و حسابگری (‌البته این تعبیر اوناست از پختگی ) نسبتی ندارن )
به هر حال به نظرم خیلی از ما حتی هنوز دوست داشتن رو یاد نگرفتیم ، و این مشکل درباره آدمهای خیلی متفکر بسیار شدیدتره ، چون متاسفانه از بدو تولد ما رو به باکره نگه داشتن حسمون تشویق کردن و این تبدیل شده به یک فرمول متعفن برای فرار از هرزگی و ابتذال در مقوله روابط انسانی ولی این غلطه ، چه بسیار آدمهایی رو دیدم که سرشار بودن از شعر و فلسفه ، منطق و عرفان اما حتی هیچ شناخت درستی از مراحل عشق در وجودشون و دلایل واقعی برخی تمایلاتشون نداشتن ، جالبتر از همه اینجاست که ما با این همه خطوط قرمز حتی بسیاری از تمایلات درونیمون رو که مثل یه دفینه در وجودمون قرار داده شده برای حرکت به سمت کشف و شهود در خود می کشیم و رو سنگ قبرشون هم عمدتا عناوینی که دیگه حسابی تو جامعه سنتی و کانزرواتیومون به تابو تبدیل شدن رو حک می کنیم تا فرزندانمون هم مثل ما در بی خبری انتخاب کنن در بی خبری طی کنن و در بی خبری قیاس کنن ، آگاهی های غیر فراگیر داشته باشن و به تبعش آزادی طلبی های ناقص رو جزء آرمانهاشون قرار بدن ( آگاهی همه جانبه پیش زمینه ترسیم و تلقی درستی از آزادیهامونه ) و و و
دیگه چی بگم ک هخسته ام از گفتن. امیدوارم تو تو از این وضعیت دور باشی .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 ب.ظ

یه آدم ؟ پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:10 ب.ظ

میخوام رک بگم:
اون کامنت بالایی که طولانیه...حالم رو به هم زد

[ بدون نام ] شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام به همه و سلام ویژه به اون یه آدم :
دوست عزیز بر خلاف نظر شما من از کلامتون کاملا استفاده کردم و از اینکه خاطرتون رو مکدر کرده کامنت من متاسفم . ولی از یه چیز مطمئنم ، اونم اینه که ما که نسبتا از لحاظ سن و سال از شما بزرگتریم وقتی معنی و چم یک نظر رو نمی فهمیم می پرسیم و سعی نمی کنیم در دنیای محددود خودمون یه تعبیر متناظر براش پیدا کنیم . هرگز حصار خودخواهی دور و بر دلخواسته هامون نمی کشیم بلکه با لذت خود باوری برای داشته هامون اصالت می سازیم و .... و در نهایت ادبم رعایت می کنیم و اگر همه مثل خودمون و البته به تصور خودمون فیلسوف نبودن تو یه جمع و یا اگر همه مثل خودمون پیرو مکتب اپیکوریزم نبودن و یا اگر همه مثل خودمون رئال نبودن یا ذهن گرا یا رمانتیسیست سرمشق هرروزشون بود یا نبود به هر حال سعی می کردیم به جای موندن و توهین به بقیه خودمون به جای مناسب با روحیاتمون بریم . با این حرکت شما من یاد مهمونیهای گروههای ساز و آوازی افتادم که هر کس به فراخور حال خودش قطعه ای رو به بقیه هدیه می کنه ، فکر که می کنم اصلا مناسب حال شما نیست در این مجالس شرکت کنید ، محیط وب و وبلاگ هم همین طوره . امیدوارم موفق باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد