دیشب رفتیم مهمونی چهار شدن عاطفه.
خیلی خوب بود خیلی هم خندیدیم.واقعا مرسی مرسی مرسی که منو دعوت کردی عاطفه.
ایشاا.. همیشه به شادی .


عرض کنم که شعری که الان مینویسم رو برای دل خودم چند هفته قبل گفتم. به کسی هم ربط نداره
فقط نمی دونم الان هم صدق میکنه یا نه!!؟؟


بوی اسفتین و بوی کافور

سیاه جامگان نزدیک می شوند

موران به بلوا افتاده اند

فساد آغازیده است.

کدام روز وروشکا به چهره ام نگریستی؟

- خنکای عطر بهار نارنج و پرتقال در پره های بینی

آه وروشکا !

تو از کدام سوی آمده بودی ؟

وکِرمان لولی وَش سعی میان پا و سر را هَروله می کنند.

کلامت آیات نا گفته خلوت بود

و شعرت زمزمه زندگی.

وصال با تو شروع می شد

و آزادی با تو تمام.

باد از میانۀ در گذشت

و شیون وار بر بدن خیس رعشه ای گذاشت.

کلاغ سیاه در گوشه ای نشست.

تکرار کدام تجربۀ ناموخته بودی؟

تاریخ با وقایع ورق می خورد

                        و آدمی با تجربه.

اما وروشکا !

کدامین آزموده بودی که آزمودنت خطا بود.

ترجیع بند نهایی را

 تنها یک بار نوشتم

و دیگر هیچ بار تکرار نخواهم کرد

چرا که

موران به بلوا افتاده اند و

فساد آغازیده است.


 


یک توضیح: هروله کرمان ربطی به مراسم حج نداره.فقط یه تعبیر بود خوشم اومد.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهم نيست... سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:16 ب.ظ

وا ! واسه چی نظر منو پاک کردی؟؟؟؟؟؟؟

نه...کجا پاک کردم...

فرشاد پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ق.ظ

با این شعر من حسابی زیر سوال میرم دوباره.
میدونی که از طرف کی(ویزیتور جدیدت)
خدا به دادمان برسد اساسی...

مهم نیست... جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:00 ق.ظ

بابا من اولین نفری بودم که اومدم اینجا. اون موقعی اومدم که فونت شعرت یه چیز دیگه بود. کلی با زحمت خوندمش بابا. تازه اومدم نوشتم : چار شدن دیگه چیه ! بعدشم کلی حال خودتو پرسیدم که اون روزا اصلا خوب نبود. بعدشم کلی از شعرت تعریف کردم. اوووووووه... اون همه حرف زده بودم من...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد