به آرامش نیاز دارم .
مدتهاست که شبها درست نمی تونم بخوابم.هزارتا فکر احمق کوچولو با هزار تفسیر احمقانه تر تو ذهنم وول می زنن.

یک نکته عجیب که دیروز به ذهنم کوچکم خطور کرد اینکه من که هر روز امیر رو می بینم اینهمه حرف داریم با هم بزنیم حتی موقع خواب .حتی با علی هم زیاد حرف می زنم اما وقتی به عطا می رسم دو کلمه حرف نداریم با هم بزنیم ..عجیبه ...با فرناز که همون سلام کردنه فقط.
باز جای شکرش باقی حداقل دو روز یک بار همدیگه رو می بینیم وگرنه که هیچی .

نظرات 3 + ارسال نظر
همشهری کاوه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:00 ق.ظ http://citizenkaveh.blogspot.com

می بینی حاجی کن هم برگزار شده و عشقته دیگه ... می تونی با عطا در این باره صحبت کنی

مهم نیست... سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:05 ق.ظ

و تمام حرفهات با عطا تو سکوت جاریه. و سرمایه ی هر دلیُ٫حرفهاییه که برای نگفتن داره...

هنگ دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ب.ظ http://mehdad.blogfa.com

سلام..... خسته نباشید... بعضی وقتها میگم: مردم وبلاگ دارن ما هم وبلاگ داریم....به جون خودم خیلی باحال بود...
وبلاگ منم دلشدگانه.... خوشحال میشم یه سر بیای پیشم.
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد