شعری برای بهترین


وروشکا دختر آینه
وروشکا دختر آفتاب

از پس پشت زیستن بر خواست
از پشت خواهش تن
-که شعر گلی یا دلی-
و با هزار و یکمین شاخه باران دردست
                                 از دشتهای فراموشی می آید.
آی قدمهایت کوه.
آی کلامت لالایی دریا.
ترانه را آغاز کن.

وروشکا دختر آینه
وروشکا دختر آرزو
نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:52 ب.ظ

اول نفر یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 05:30 ب.ظ

راستی بازم من اول نفر بیدم ، این شد ۲ بار.

مهم نیست... دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:10 ق.ظ

خوشحالم که اونقدر سرمستی که زود زود آپدیت میکنی... تازه قبلی رو خونده بودم و میخواستم واسه ش پیغام بذارم...
خوشحالم که اونقدر سرشاری که حرفهای دلت توی نوشته هات تراوش میکنن و شعرهات سرریز میشن...
یه چیزی : میشه لطفا بگی از دشتهای فراموشی میایدینی چی؟

خوشحال می شدم برای قبلی هم اینجا پیغام می ذاشتی..
اما در مورد شعر باید وروشکای منو بشناسی تا معنی اون جمله رو درک کنی..اما اگه به دو مصرع آخر توجه کنی بیشتر می فهمی...
اگرم خواستی بیا از خودم بپرس تا وروشکا رو بهت معرفی کنم.تو که هر روز ما رو می بینی :)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:31 ب.ظ

من با اینکه دوست دارم بشناسمت ولی اصراری هم ندارم حتما دلت نمی خولد.
و ممنون به خاطر اون تحلیلت..من خودم با اخرش موافقم که به شدت ادم منطقی هستم و توشعرم معلوم میشه..ممنون.

مهم نیست... جمعه 11 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:03 ق.ظ

اینطوری که تو نوشتی ٫ من دیگه دلم نمیخواد بیام اینجا .
اینطوری که نوشتی من٫ وجودم٫ نظرم٫ همه و همه زیر سوال رفتن .
هنوزم شاید اینجا بیام... شاید از خوشحالیت خوشحال باشم و از ناراحتیت ناراحت... اما ... بدون کوچکترین رد پایی...

صلاح مملکت خویش خسروان دانند...
در هر صورت من از خوندن نظرات دیگران با هر اسمی برای نوشته هام خوشحال می شم.
از این که تو احساسات من شریک می شی ممنون.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:28 ق.ظ

عباس شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:51 ق.ظ

سام علیک
۱-خداییش هر کاری کردم به روم نیارن نشد اخه نامردیه تو شعرم از ما زدی جلو بی وفا.
۲-این آقا/خانم ناشناس را حتما باید بشناسیما گویا مخش زیادی کار می کنه.
۳-ایشون( ناشناس) به استقلال اثر از به وجود آورنده آن توجه نکرده و بیش از خود شعر به روانشناسی شاعر پرداخته اند.
۴-با این اوصاف پس ما ناشناس نیستیم دیگه.
۴-ای کلامت لالایی دریا
ترانه آغاز کن.

...مهم نیست شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:16 ق.ظ

(بنده گمان می کنم رویم کم شده باشد!!!)
آقا خسته نباشی. رفتی امتحان دکتری بدی دیگه ٫ آره؟‌ هر جا هستی موفق باشی٫ یه سری هم به این بلاگت بزن که چشمم به راه ماند...

« محدوس » شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ب.ظ

این مهدی که من می بینم اومدنی نیست ، یعنی اصلا وقت این کارها رو نداره ............. بگذریم . راستی امیدوارم هر جا درگیره موفق باشه .

محدوس شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:26 ب.ظ

راستی این عباس آقا هم خیلی با نمکه ها ! من که خیلی باهاش حال وزیتم . در ضمن از اینکه دو بند از نظرات ۴ بندیشون رو به بنده حقیر سراپا تقصیر پرداخته اند خیلی مزید امتنانم یا یه چیزی تو این مایه ها ، بعدشم اگه می خوان منو بشناسن همین بس و حجت بر همه مریدان تمام که اینجانب با تاخیری بالغ بر دو ماه و نیم جواب تفقد ایشان را بدادم و این همه از کثرت آیکیو ست که در وجود بنده مستتر است . در پایان هم اینکه ای عباس ناشناس همی در دل ما جا خوش بکردی و عقل و هوش از سر ما ببردی ، ما رو دریاب .
( عباس جان و مهدی جان و خواننده ها ی پای ثابت جان ، از بابت این بی شخصیت و ترول بازی من رو ببخشید ، عباس آقای عزیز من قصدم مخ نشون دادن و مطرح کردن خودم نبود بلکه دوست داشتم یکم با آقا مهدی اختلاط کنم ، حالا این قلم خوردگی ها رو هم شما خوتون به بزرگیه خودتون ببخشید کما اینکه من گفته بودم که اصلا به نقد شعر معتقد نیستم و اون مطلبم حرف دلم بود به این مهدی که اینقدر از هم دور افتادیم و گم شدیم و کم شدم ووووو به هر حال بازم از همه معذرت )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد