بر یزید زمان هم لعنت!!!

 

بالاخره سرم خلوت شد(بی کار شدم نه کچل) تا بتونم یک چیزی بنویسم.اول بگم الان توی خونه نشستم و اول دارم تایپ می کنم بعد به اینترنت وصل میشم تا send کنم. تازه قدر اینترنت مجانی دانشگاه رو میفهمم.از صبح تا غروب  عجب حالی میده!! تازه پهنای باندشم از 4Meg کردنش 6Meg . حالشو ببر.

حقیقتش اتفاق مهمی که برام افتاد تعیین موضوع پروژم بود هرچند که هنوز استاده بهم امضا نداده.

موضوع پروژم: بهبود پاسخ دتکتورهای room temperature با استفاده از شبکه عصبی .

 

حال می کنید عجب موضوع کت کلفتیه.البته بنده هنوز از شبکه عصبی هیچ اطلاعی ندارم. تازه دارم یه چیزایی میخونم.

در واقع تنها دلخوشیم اینه وگرنه دارم یه جورایی آتیش می گیرم.

موضوع از این قراره که ژاله(همکلاسیمون) رفته با یه استاد که تو استرالیاست پروژه ور داشته. طرف از همه نظر support (با عرض معذرت از آیدین)-حمایت- می کندش.بعدش رفته سراغ این استاد من چون باید یه نفر از داخل دانشکده بردارن-زودتر از من رفته سراغش- بعدشم علی رفتش. به اونا گفته یه شاگردش اسفند یکی هم خرداد فارغ می شه. به هر حال فعلاً طرف ظرفیتش پره. حالا من که بعد اونا رفتم (با این احساس که دور خوردم!)نمی دونم استاد دار میشم یا نه!  البته مبارکه ژاله خانم باشه.

به قول بازرس توی پلنگ صورتی:

 من خوشحالم. من خوشحالم. من خوشحالم. من خوشحالم. من خوشحالم. من خوشحالم. من خوشحالم. من خوشحالم.

همین. حالا شما یه راهی بلد نیستین یک حال اساسی از این دختره بگیرم.

 

تذکر: ممد ...بنده شامل اون رفتارهای نسل جدید نمیشم که –برای دیدن اون رفتار ها برید به اینجا

 

حقیقتش می خواستم یک مطلب در مورد عاشورا بنویسم اما دیدم ازمطلب دکتر شریعتی بهتر نمی شه. پس اگه مطلب حسین وارث آدم رو نخوندید حتماً بخونید. هر چند که شاید یک خورده مطلبش مال دوران خودش باشه نه الان!!

 

شب عاشورا(غروب تاسوعا) مثل هر سال خونه مادربزرگم بودیم .نذر دارن شام میدیم. توی گرگان رسم که مردم غروب تاسوعا میرن خونه سیّدها .ما و مادربزرگم هم سیّدیم و از طرف مادربزرگم یک منبر داریم که نمی دونم مال کی هست ولی احتمالا خیلی قدیمیه .مردم میان شمع روشن می کنن وما شام قورمه سبزی( به قول گرگانی ها سبزی قورمه) می دیم. بهترین قورمه سبزی که هر سال می خورم اونجاست.

 

به قول یکی از دوستان توی گرگان یا شایدم همه جا عاشورا وتاسوعا یک جشن ملی بیشتر است تا عزا. ملت لباسای نو میپوشن و دخترا هم آرایش می کنن. انگار دارن می رن مهمونی .

راستی این موضوع انفجار در عراق هم خیلی جالبه کی می دونه اونجا چه خبره و کار چه کسانی است؟

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آیدین پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:36 ب.ظ http://idin.net

باز مویش سوختی و سیمرغ به کشتارگاه زمان کشاندی.
چقدر طولانی می نویسی. کوتاه نوشتن ولی به تعداد نوشتن صمیمیتر نیست؟
استرالیا چرا؟ آنجا پایان دنیاست. به هیچ جا نزدیک نیست. بیا به کشور برگ سرخ افرا.
در مورد کلمه انگلیسی استفاده کردن در متن: بهتر نیست کلمه فارسی در خود جمله آورده شود و برای مخاطب کم اطلاع از زبان فارسی معنی انگلیسی میان دو ابرو گذاشته شود؟

مرسی آیدین جان!باید بگم حقیقتش بنده اینترنتم همیشگی نیست که!! پس حرفام زیاده.تازه اگرم هر روز بنویسم بلزم چیکار کنم پر حرفم :) .ولی راست میگی اصلا حوصله وبلاگایی که زیاد نوشتنو ندارم . با بقیه حرفاتم موافقم !

محمد شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:45 ب.ظ http://oddamongbrains.blogsky.com

کدوم فکر نا مربوط؟
شمایید که فکر نامربوط میکنی که فکر می کنی تا اسم جنس مخالف میارین بقیه دارن فکر نامربوط می کنن! (چی شد؟!!)

بابا ما اونجاشو سانسور کردیم تو ول نمی کنی.تازه تقصیر خودته تهدید کردی ترسیدیم :)

مستی در میکده یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:19 ب.ظ http://xerxes.persianblog.com

آی گفتی من هم بهترین خورشت قیمه‌های عمرم رو در عاشورا و تاسوعا خوردم والا نظر من در مورد عاشورا تسوعا اینه که همه کشورهای کارنوال شادی دارن ما کارنوال غم این هم یه نوعشه دیگه!‌ البته من بیشتر فلسفه عاشورا و تاسوعا را در عرب ستیزی ما ایرانیان می‌دانم!

محمد دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:57 ب.ظ http://teamagicalizations@yahoogroups.com

جای شدن بسیار است! بشو تا جا داری. حسودیتم نشه به استادای دیگران؛ مثل چی استاد ریخته!

بزکوت-ارن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:19 ق.ظ

سلام
من پدر شبکه عصبی هستم . ازش نترسین
همون اول مشخص کنین که می خواین برنامه نویسی کنین یا از الگوریتم های اماده مطلب استفاده کنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد