در آستانه مرگ

دیشب آقا داشتیم راست راستی می مردیم...ساعت ۱ صبح رفتیم بخوابیم ..یه هو احساس کردم سنگین شدم ..چشام باز بود وهمه چیز ها رو می دیدم و صدا ها رو میشنیدم اما خودم کرخت شده بودم بعد احساس کردم تمام وجودم از سرم داره می ره بیرون ویک سایه تاریک(رو بالک برق روشن بود) از پشت سرم رو تخت افتاده..هرچی خواستم حرف بزنم و حرکت کنم نتونستم .
خلاصه فقط یادم یک فکری از ذهنم گذشت(؟)بعد آرام آرام از کرختی بیرون اومدم..دیگه تا صبح راحت نتونستم بخوابم..همش مواظب بودم به اون طرف که خوابیده بودم نخوابم.
یه بار دیگه هم این جوری از همین طرف خوابیدم اینطور شدم.. اون دفعه هم (تو خوابگاه علم و صنعت)  تنها بودم این بارم(تو خوابگاه امیر کبیر) تنها بودم..
فکر کنم جنی منی چیزی بوده

پی نوشت:راستی فیلمeyes wide shut رو بصورت فارسی(زیر نویس)!!! (حال می کنی) گیر آوردم برای صدمین بار دیدم...خیلی مشتی آقا /خانم !!!
چه کرده این کوبریک..خدا قرین رحمتش کنه
نظرات 6 + ارسال نظر
آیدین شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:13 ق.ظ http://idin.net

من یکبار احساس کردم می خواهم از جایم بلند شوم و کسی ایستاده است و اجازه نمی دهد. مثل گالیور که به زمین چسبیده بود. تنها دلیلم برای اینکه او اجازه نمی دهد این بود که تنها چیزی که نسبت به بارهای دیگر عوض شده بود حضور او بود. بعد که بیدار شدم فکر کردم شاید آن بار در خواب بوده ام و احساس بیدار بودن و ناتوانی بلند شدن می کردم. که می داند؟

نگین شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:22 ب.ظ http://yelena.blogsky.com

سلام ... ایول خیلی فیلم ردیفیه ... خوب حال میده یه گپی با جنه می زدی ;) .. مرسی بیا پیشم ... فعلا

کاوه شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:07 ب.ظ http://citizenkaveh.blogspot.com

سلام .... من اسم این فیلمی که گفتی نمیدونم ... مگه من فرهنگ فیلمم؟؟؟؟ یه سر به فرهنگ فیلم بهروز دانشور یا فرهنگ فیلم روزنه بزن

کاوه یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:45 ب.ظ http://citizenkaveh.blogspot.com

به تو چه که من چی میخونم (به شیوه خودت جواب دادم)

Mohammad یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:00 ب.ظ http://oddamongbrains.blogsky.com

تقصیره اعمال شنیعی بوده که بعد از دیدن این فیلم بهش مبادرت کردی!‌

سرمه یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:15 ب.ظ http://avayeatash.blogsky.com

یه کلیک می کردی رو اسم اونایی که نمی شناختی تا بشناسیشون برادر من!! اینی که تعریف کردی رو قدیمیا بهش می گن بختک٬ نه؟؟ می گن دیشب بختک افتاده بود روم می خواست جونمو بگیره!D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد